فیکشن [محکوم شده]

𝕻𝖆𝖗𝖙 ۵۲

مـرد بـا اخـم و کمـی اضـطراب بهش نگـاه کـرد و گفـت
_معلـومه کـه نه...فقـط ایـن پسـره داشـت سر و صـدا میکـرد اومـدم ببینـم‌چـه مرگـشه.
_اینـو ول کن،درو قفـل کـن و بـرگرد سـرکارت.

مـرد سـر تکـون داد و بـدون هیـچ حـرفی در اتـاق رو دوبـاره بسـت و پسـر رو شـوکه رهـا کـرد‌‌.
یعـنی ا.ت هـم تـوی اون مکـان بـود؟دختـری کـه ازش حـرف میـزدن ا.ت بـود؟

نفـس عمـیقـی کـشید و لبخـندی زد،پـس یعنـی دختـر زنـده بـود.
بلـاخره تـونسته بـود پیـداش کنـه.
البتـه هنـوز مطمـئن نبـود منظـور اونـها ا.ت هسـت یـا نـه.
امـا امیـد داشـت کـه بلـاخره دختـر رو پیـدا کـرده.
سکـوت کـرد و سعـی کـرد روی صـداهـا تمـرکـز کنـه تـا شایـد صـدای دختـر رو بتـونه بشنـوه.
امـا جـز سـکوت چیـزی دریـافت نکـرد.

آهـی کشیـد و دوبـاره اتـاق رو بـرانـداز کـرد و دنـبال چیـزی گشـت تـا بتـونه خـودش رو نجـات بـده.
امـا اتـاق خـالی از هـر شـی‌ای بـود.

*
*
*

دختـر بـا داد و فـریاد بـدش رو تکـون میـداد و تقـلا میکـرد،لعنـت بـه همـشون!خستـه شـده بـود!!

اونـم از شـانس بـدش کـه در حـین فـرار گـرفته بـودنـش.
دوبـاره تـوی اون خـراب شـده بـود و بـه شـدت کـلافه بـود.
سـرش درد میکـرد و کـابـوس هاش اجـازه خـواب رو بهـش نمـیدادن.
چنـد روز از بـرگشتن دوبـارش بـه اون‌مکـان‌نحـس میگـذشـت.
امـا اون‌مـرد هنـوز بـه سـراغـش نیـومده بـود و فقـط زیـر دستـاش تهـدیدش میکـردن و میگفـتن کـه روزای آخـر عمـرشه و بـاید دعـا کنـه اون‌مـرد دیـرتر بـرگرده تـا دختـر لحـظات بیشتـری رو نفـس بکشـه.
امـا دختـر انقـدر کلـافه شـده بـود کـه حـاضر بـود بمیـره امـا ثـانیه‌ای تـوی اون‌ مکـان بستـه و خفـه نبـاشه.

نفـسش رو صـدادار بیـرون داد و بـه سقـف خیـره شـد.
بـه شـدت تشنـش بـود امـا اون عـوضیا حتـی بهـش آب هـم‌نمیـدادن.

تـوی فکـر و خیـال بـود و بـه زمـین و زمـان فـوحش میـداد و بـه زنـدگی کـوفتـیش لعنـت میفـرستـاد،کـه صـدای چـرخیـدن کلیـد داخـل قفـل در از فکـر و خیـال بیـرون کشیـدش.
تـایم غـذا بـود و قـرار بـود بهـش یک تیـکه نـون همـراه با آب بـدن یـا...مـرد اومـده بـود تـا بکـشتـش؟

اینم از پارت جدیددد خوشگلاییی مننن😭✨️
لایک کامنتتت
کامنت بزارید میخوام نظراتتونو بشنوم گوگولیا
به نظرتون اومدن بلاخره بکشنش یا نه؟🌚